مهتاب شطرنجی
 
       محمد حسین بهرامیان
 
 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

این شعر را بشنوید

 
 

از اتهام یک گناه ساده می ریزد

آیینه است از یک گناه ساده می ریزد

 

بر بند رخت خانه شان هر شب گل مهتاب

بر آن قبای راه راه ساده می ریزد

 

با قوطی کبریت های خالی از دیروز

تا طرحی از یک سرپناه ساده می ریزد

 

با یک تلنگر می تکد از هر چه هیچاهیچ

خاکستر است از یک دو آه ساده می ریزد

 

شوقی رها هر شب مرا مثل تبی ولگرد

در یک شب بی وعده گاه ساده می ریزد

 

سوت قطار کوکی شب خاطراتم را

در خالی یک ایستگاه ساده می ریزد

 

مثل همان دیروزهای خالی از لبخند

می آید و با یک نگاه ساده می ریزد

 

گاهی خدا گاهی تب یک خواب رنگارنگ

از آن نگاه گاه گاه ساده می ریزد

 

من باختم سارا چرا غم سایه ی خود را

هر شب در آن چشم سیاه ساده می ریزد

 

مهتاب شطرنجی چرا دلتنگی خود را

بر قلعه بان این سپاه ساده می ریزد

 

زندانی شبها منم یا تو که در چشمت

هرشب خدا یک خوشه ماه ساده می ریزد؟

 

***

با یک تلنگر می تکد از هر چه هیچاهیچ

خاکسترش از یک دو آه ساده می ریزد

 

چیزی نمی گوید ولی از هرم آوازش

پوران بنان گلپا الهه ساده می ریزد

 

مثل همان دیروز های خالی از لبخند

اینگونه با یک اشتباه ساده می ریزد

 

اینگونه آری در شبیخون خزانی زرد

از برگ برگ یک گناه ساده می ریزد  

 

 

نظرات شما

 

 

HOME    1    2    3    4    5    6    7    8    9    NEXT